سلام دوستان به وبلاگ مملی شیطون بود خوش اومدید ،

مادر من شب عاشورای سال 90 بعد از چهار سال تحمل بیماری لاعلاج سرطان ، همراه با عاشوراییان به دیدار معبودش رفت ازتون عاجزانه خواهش می کنم هر بار به وبلاگ من سر زدید سه صلوات برای شادی روح مادرم بفرستید !

زمانی مملی شیطون شده بود مملی غمیگن ، ولی با حضور یه فرشته دوباره شد مملی شیطون ...

با حضور فرشته ای که شد نیمه گمشده من !

بعد سالها اومدم تو وبلاگم دلم گرفت و اعصابم خرد شد تا جایی که حال پسرم رو هم نداشتم اره پسرم امیر حسین یک ماه دیگه یک سالش میشه ولی باز هم بی مادر   ای مادر خدا رحمتت کنه

اين کسيه که تمام زندگي منه 

دوستت دارم حميد جان

سلام مامان / دلم برات تنگه

خيلي دوستت دارم حميد جان

تا عمر دارم شب عاشورا رو فراموش نمي کنم چون در همچين شبي مادر مهربونم همراه با مولا و مقتداش حسين ( ع ) به ديدار معبودش رفت ، مادري که هميشه عاشق حسين بود و راه و روش زندگيش حسيني بود ، حسيني هم رفت و من رو تا آخر عمر عزادار نبودش کرد .

تو روز تاسوعا و عاشورا خيلي خودم رو کنترل کردم و خودمو به اين ور و اون ور زدم تا کمتر ياد پارسال بيوفتم هميشه يادمه ولي وقتي بيشتر بهش فکر ميکنم ديوونه ميشم و زندگيمو خراب مي کنم و دلم نمياد حميد رو ناراحت کنم .

آیت‌الله جاودان از علمای اخلاق به مناسبت فرا رسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) گفت:

ـ انسان اگر می‌خواهد از ماه محرم استفاده کامل بکند، باید از یک سال گذشته خود مواظبت کرده باشد.

فاطمه جان !روز قيامت هر چشمى گريان است ؛ مگر چشمى كه در مصيبت و عزاى حسين گريسته باشد،كه آن چشم در قيامت خندان است و به نعمتهاى بهشتى مژده داده مى شود.

♥ لحظه ی شیرینی ♥ که به تو دل بستم ♥ از تو پرسیدم من ♥

تو منی یا من تو ♥ و تو گفتی هر دو ♥ من به تو پیوستم ♥

گفتم ای کاش پناهم باشی ♥همه جا و همه وقت دست تو در دستم♥

تکیه گاهم باشی♥و تو گفتی "هستم" ♥"تا نفس هست کنارت هستم..." ♥

دوستت دارم 

      نه برای آنکه بگویم       

         و نه برای آنکه بشنوند

                     و نه حتی برای اینکه

                                 درجمع دوستدارانت باشم

دوستت دارم...

             چون عشقت زیباست

                                   زلال است....

عاشقت بودن مرا به اوج می رساند !

مرا به لذتی دست نیافتنی دچار می سازد

 

می خواهم بدانی

                        که تو بخوانی یا نخوانی ،

                             بخواهی یا نخواهی

                    من عاشقت هستم ...

و تا انتهای این دنیای پر از تهی

هیچ کاری به جزدوست داشتنت ندارم !!

 هیچ دلیلی برای تنها گذاشتنت ندارم

هیچ بهانه ای برای از یاد بردنت

                                   حتی برای لحظه ای

                                                         ندارم ...!

و هیچ راهی

 برای ترک خاطره ات ندارم .

                   پس ،              

                    ای زیبای زیبا ترین خاطراتم !

         همین کافی ست که من دوستت دارم...

 

فقط می خواهم

               آن تنها نگاه پاک را

                    از این همه تنهایی 

                                               دریغ نکنی ....

سلام هموطن !

اینجا اذربایجان است, سر ایران..

یک عمر جک گفتی سکوت کردم,خر گفتی حرفی نزدم

بیگانه حمله کرد بابک را دادم ,جنگ شد باکری ها را دادم .

رضا زاده و دایی و ساعی شادی را به خانه هایتان اوردند

ولی باز گفتی و گفتی گفتی..

هموطن! اینبار نه از جنگ خبر است نه از چیز دیگری!

خانه ام ویران شده,پدر و مادر و خواهرو برادرم زیر اوارند..

کمکم کن...کمکم کن

دلم برای خدا تنگ می شود ، دلم برای سفره تنگ می شود ،

سفره افطار ، سفره ای بزرگ ، بزرگی این سفره به خاطر خودش نیست ،

بزرگی سفره به خاطر صاحب سفره است خدا سفره دار است .

ماه ، ماه خدا ، ماه مهمانی خدا تمام می شود .

دل من می گیرد دلهوره ی پرستو از نباریدن باران است

قلب من دلشوره ی رحمت را دارد .

شمع  خدا پروانه ی دلم را می خواند ولی دل من توفیق ندارد.

خدایا تمام شد ، همه ی آرزو های من تمام شد .

همه آرزو های من شب های رمضان بود ،

شب های رمضان تمام شد.

ماه رمضان رفت قلب من ماند برای دیدن آستانی بلند مرتبه ،

خدا حبیب است ،

من ذره ای در این آستان  بلند مرتبه ، قلب من قدم گاه خدا بود ،

رد پای خدا بر روی قلب من ابدی است .

من وداع می کنم با آستان این حبیب .

رمضان رفت.

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت       صد شکر که این آمد ز صد حیف که آن رفت

سلام دوستان عزیز حال شما ؟؟ با گرسنگی و تشنگی ماه رمضان چطورید ؟؟ انشالله نماز و روزه همتون تو این گرمای تابستان مورد قبول درگاه خداوند باشه و از اجر چندین برابر روزه تو روز های گرم تابستان بی نصیب نشید !

چندین سال بود به خاطر بیماری مادرم نمی تونستم توی مراسم شب قدر شرکت کنم ولی پارسال خدا این توفیق رو بهم داد تونستم تو مراسم شب قدر شرکت کنم و خدا تو این شب قدر توی سرنوشت من چیزهای بزرگی رو نوشت ولی کاش توی این تقدیر من مرگ مادرم نبودم !! می دونم مرگ مادرم خواست خدا بود ولی پس آرزوهای من چی ؟؟!! کاش مادرم چند سال بیشتر کنارم می موند ، کاش مادرم موقع عقدم کنارم بود ، کاش مادرم دامادشو می دید ، کاش مادرم بود و تمام خوشبختی های من و آقا حمید رو میدید کاش مادرم بود و موقع رفتن به مکه منو بدرقه می کرد ، کاش موقع برگشتن به استقبالم میومد ، کاش ماردم بود و با مادرم برای خودم جهزیه می خریدم . هزاران کاش دیگر ....

ازدواج با فرد دلخواه و خوشبختی و رفتن به سفر حج جزو نعمتهای بزرگی که هر کسی آرزوی اون رو داره خداوند تو شب قدر پارسال توی تقدیر من این دو نعمت بزرگ رو نوشت ولی قبل دادن این دو نعمت ، نعمت بزرگ مادر رو که صمیمی ترین و عزیزترین کسم بود  از من گرفت و تا آخر عمر من رو داغدار از دست دادن مادر توی سن جوانی کرد !

خداوند بعد چند ماه با فرستادن فرشته ای که شریک زندگیم شد تونست مقدار زیادی از بار بزرگ غم و غصه ی از دست دادن مادرم رو از دوشم بر داره و شوق زندگی رو به من برگردونه ولی هنوزم که 8 ماه از فوت مادرم می گذره هیچ کس نتونسته جای اونو پر کنه حتی نامادری !! و هیچ وقت و هیچ وقت مادرم از ذهنم نمیره و فراموشش نمی کنم فقط به خاطر حضور همون فرشته مقداری از غم و غصه هام پنهون می کنم تا فرشته من با دیدن غم و غصه من غمگین نشه ! و خیلی وقتها جای خالی مادرم رو حس می کنم و دلم میخاد از غصه فریاد بکشم !! 

فقط  یه سفارش خواهرانه بهتون دارم قدر مادرتون رو بدونید ... !