هر مادری ماااااادر نیست!

من یک مادرم

و با هر لحظه قد کشیدن دخترکم

بیشتر عاشقش میشم

و بیشتر متعجب میشم

از این که چطور یک مادر

حاضر به ترک فرزندش میشه

شاید قبل از مادر شدنم می تونستم هر بهانه ای رو براش متصور بشم و سعی کنم درک کنم اما الان نه

حتی حاضرم جونم رو بدم.از این سخت تر؟

 

* مطلبی خوندم راجع به نوزادی که داخل کیسه زباله پیدا شده.کیسه زباله! یعنی نه تنها نمی خواستنش بلکه حتی نمی خواستن زنده بمونه و جای دیگه رشد کنه!

** شاید من شانس آودم که این طور پیدا نشدم.شایدم شدم.نمی دونم.

وااااای چه روزهایی داشتیم اینجا

چقدر خوب بود

چقدر دلم تنگ شده

دلی من توی دلم بود که اینجا می نوشتم و حالا تا هفته ی دیگه واسه خودش یه دختر خانوم 6 ساله میشه.

باورم نمیشه

کاش اینجا مثل سابق بود

کاش همه بودن و می نوشتن و می خوندن

کاش...

نهال آمد

سلام

چقدر خلوت شده اینجا

کجایین ؟؟؟ دل تنگ همتونم.دل تنگ خوندن نوشته هاتونم.

هیچ جا وبلاگ نمیشه.جای وبلاگ رو شبکه های دیگه پر نمی کنن.

حتی اگه بلاگفای لعنتی بلاگ خوار باشه.

من خوبم.دلارام خوبه.4سالشه :). باردار بودم که این وبلاگ رو ساختم.زود گذشت نه ؟